از شبلی پرسیدند استاد تو در طریقت که بوده است ؟
او پاسخ داد :یک سگ ! روزی سگی را دیدم که در کنار رودخانه أی ایستاده واز شدت تشنگی در حال مرگ بود. هربار که سگ خم می شود تا از آب رودخانه بنوشد .تصویر خود را در آب می دید ومی ترسید زیرا تصور می کردسگ دیگری داخل رودخانه است .در نهایت پس از مدتی طولانی سگ ترس خود را کنار گذاشت وبه درون رودخانه پرید .با پریدن سگ در رودخانه تصویر اودر آب نیز ناپدید شد . به این ترتیب او متوجه شد آنچه باعث ترس او شده بود خودش بوده است .
در واقع مانع میان او وآنچه به دنبالش بود به این شکل از میان رفت . من نیز وقتی به درون خود فرو رفتم متوجه شدم مانع من وآنچه در جستجویش می باشم خودم هستم وبا آموختن از رفتار این سگ حقیقت را دریافتم
کلمات کلیدی :
او پاسخ داد :یک سگ ! روزی سگی را دیدم که در کنار رودخانه أی ایستاده واز شدت تشنگی در حال مرگ بود. هربار که سگ خم می شود تا از آب رودخانه بنوشد .تصویر خود را در آب می دید ومی ترسید زیرا تصور می کردسگ دیگری داخل رودخانه است .در نهایت پس از مدتی طولانی سگ ترس خود را کنار گذاشت وبه درون رودخانه پرید .با پریدن سگ در رودخانه تصویر اودر آب نیز ناپدید شد . به این ترتیب او متوجه شد آنچه باعث ترس او شده بود خودش بوده است .
در واقع مانع میان او وآنچه به دنبالش بود به این شکل از میان رفت . من نیز وقتی به درون خود فرو رفتم متوجه شدم مانع من وآنچه در جستجویش می باشم خودم هستم وبا آموختن از رفتار این سگ حقیقت را دریافتم
نوشته شده توسط عابدی در چهارشنبه 88/1/12 و ساعت 2:2 صبح | نظرات دیگران()